پدر و مادر قاتل مونا حیدری درباره اقدام وحشتناک پسرشان گفتند: پسرمان برای نشان دادن غیرتش سر همسرش را برید تا ثابت کند بی غیرت نیست
مطلب نیو – پدر و مادر قاتل مونا حیدری درباره اقدام وحشتناک پسرش سجاد حیدری اینگونه روایت می کند:
حدود6 ماه قبل عروسی غزل از خانه مان رفت و گفت که می رود تا به خانواده سر بزند اما دیگر هیچگاه بازنگشت
ما نگران او شدیم و سراغش را از دوستان آشنایان گرفتیم اما او را پیدا نکردیم تا اینکه یک هفته بعد به دوستانش گفته بود که در ترکیه است
نمیدانم کی و کجا پای یک مرد غریبه به زندگی غزل باز شده و او را به ترکیه کشانده بود . اطرافیان مدام به ما طعنه میزدند و سراغ غزل را از ما میگرفتند
او حتی پیش از فرار از خانه فرزندی که در شکم را سقط کرد و هرگاه علت آنرا میپرسیدیم میگفت چیز سنگین بلند کردم و بچه سقط شد
آیا غزل به اجبار ازدواج کرده بود؟
مادر سجاد درباره این سوال میگوید :
اتفاقاً غزل و شوهرش خیلی همدیگر را دوست داشتند و غزل با همه ما رابطه خوبی داشت و با جاری اش مثل خواهر بودند
هیچ اجباری در ازدواج آنها وجود نداشت و پسرم او را دوست داشت و چیزی برای او کم نگذاشته بود
خانه ما بسیار بزرگ است و بالای خانه را تا حد ساختیم یکی برای سجاد بود و یکی هم برای برادرش..
ازدواج غزل در ترکیه
غزل در اینستاگرام با یک مرد سوری آشنا شده بود که این مرد با حرف هایش غزل را خام کرده بود و او را با ابراز علاقه و حیله به خود وابسته کرده بود
تا آنجا که این دختر بیگناه را مجبور کرد که خانه و زندگی اش را رها کند و برای دیدن او به ترکیه برود
غزل بعد از آنکه به ترکیه می رسد با این مرد ازدواج میکند و زندگی جدیدی را آغاز می کند
او بعد از آن عکس های خودش را با آن مرد برای ما ارسال می کرد و پسرم از دیدن این عکسها همه وجودش در آتش می سوخت
بازگشت غزل به اهواز
مادر سجاد میگوید ما از طریق پلیس بینالمللی اقدام کردیم و گفتیم که فردی دختر ما را گول زده و آن را دزدیده است
غزل هم در تماسهایی که میگرفت می گفتیم پشیمان است و به پدرش گفته بود که بیایید و من را به ایران برگردانید
همسر من و پدر غزل برای برگرداندن او به ایران راهی ترکیه شدند و توانستند غزل را به اهواز برسانند
ما می خواستیم که غزل را به کلانتری تحویل دهیم چون می دانستیم که جان او در خطر است
صبح روز یکشنبه پدر و عموی غزل او را سوار ماشین کردند تا به کلانتری ببرند اما در راه به سرم جلوی ماشین را می گیرد و غزل را پیاده می کند
اطرافیان پسرم را بی غیرت می خواندند
مادر سجاد درباره این اقدام هولناک پسرش میگوید: مردم در کوچه و بازار و مستقیم و غیر مستقیم به پسرم انگ بی غیرتی میزدند و او را تحریک می کردند…
بعد از اینکه پسرم غزل رو از ماشین پیاده کرد او را به خانه میبرد و همراه با برادرش این اقدام وحشتناک را انجام می دهند
او سر بریده غزل را در کوچه و خیابان نشان داد تا تهمت بی غیرتی که اطرافیان برو زدن را پاک کند