ماجرای غم انگیز افسانه دختر ۲۲ ساله اهل خوزستان که به علت مشکلات زندگی در تهران به سرنوشتی سیاه تن داد را در این بخش از مجله بخوانید
مطلب نیو – افسانه ۲۲ ساله در گفتگو با روانشناس و مدیر کاهش آسیب های اجتماعی درباره مشکلات و سرنوشت سخت و طاقت فرسای خود صحبت کرد او از زندگی خود و خانواده اش گفت
پدر و مادر من سال ها پیش از هم جدا شدند و مادرم تا کنون دو بار شوهر کرده است و شوهر او اعتیاد به شیشه و مواد مخدر دارد
حدود بیست سال با پدرم در خوزستان زندگی کردم پدرم مرا هر روز به باد کتک می گرفت و مجبورم می کرد تا با پسرهای داخل خیابان دوست شوم و بعد بگویم که اذیتم کردند و پدرم از آنها شکایت کند و پول در بیاورد
بعد از آزار و اذیت های پدرم در نهایت از خانه فرار کردم و به پیش مادرم رفتم شوهر مادرم ۳۰ ساله است و قصد داشت که به من آزار برساند در نهایت مرا از خانه بیرون کرد و من آواره جاده تهران شوش و سیاهیها شدم
ورود به خانه فساد
بعد از بازگشت به تهران با پسری که در فضای مجازی دوست شده بودم در ترمینال قرار گذاشتم و با او به خانه اش رفتم اما او وسایل مرا دزدید و در نهایت مجبور شدم چند روزی در ترمینال بخوابم در نهایت با زنی در ترمینال آشنا شدم که به اجبار با او مجبور به کار گشتم او مرا در اختیار مردان مختلف قرار می داد و خرج و مخارج زندگی خود را در می آوردم و در آن شرایط کاری از دستم بر نمی آمد و مجبور بودم خرج خود را در آورم
فرار از خانه فساد
بعد از مدتی بسیار از خودم متنفر شدم و تلاش کردم که خود را از این سیاهی و سوء استفاده جنسی دور کنم من مجبور بودم خودم را به خاطر پول بفروشم بعد از مدتی با پسری آشنا شدم که او نیز مرا مورد سوءاستفاده قرار داد و حتی مرا به مواد مخدر معتاد کرد با او به خانه های مجردی میرفتیم که دختر و پسر باهم قاطی و بیزینسی بودند شیشه میکشیدند و مواد مخدر میفروختند و آشپزخانه داشتند و آن پسر مرا در شرایط و منجلابی بسیار سیاه تر قرار داد
دوست داشتم پدر و مادر کنار هم زندگی کنند
افسانه در پایان صحبت هایش گفت :”دوست دارم ازدواج کنم ولی هیچ کسی در اجتماع آدم هایی که یکبار در زندگی خطا کرده را نمی پذیرد. من خودم را جای آن آدم می گذارم هیچ وقت نمی پذیرم کسی که گذشته اش بد بوده را بپذیرمش. مثل آب یا روغنی است که ریخته و جمع نمی شود.دوست داشتم یه بچه دیگر به جز خودم باشد، خواهر یا برادری داشته باشم. دوست داشتم پدر و مادر م کنار هم زندگی کنند تا وقتی که زنده ام.”