شاید سخت تر از فراموش کردن، فراموش شدن باشه، اینکه فراموش بشی، اینکه دیگه آدم هایی که یه روزی همیشه کنارشون بودی، به یادت نیارن
مطلب نیو – داستان عجیبی ست فراموشی. فراموشت می کنند، جوری که انگار هیچوقت نبوده اید. تا به حال طعم فراموشی را چشیده اید؟! در جمعی بوده اید که روزی گل سر سبدشان بودید و امروز انگار که هیچ وقت نبوده اید. طعم تلخی دارد فراموشی؛ این طعم را فقط کسانی چشیده اند و می دانند، که فراموش شده اند، و غباری از، از یاد رفتن بر آنها نشسته است. انگار هیچوقت متولد نشده ای، نمی شناشنت، یا فقط با لبخندی تلخ تو را از خود دور می کنند.
فراموشی داستانی تکراریست، همه انسانها روزی فراموش خواهند شد، روزی از یاد خواهند رفت، عشق های آتشینی که روزی سودای وصال داشتند، و فکر می کردند همیشه در کنار هم با عشق زندگی خواهند کرد، آنهایی که می گفتند هیچ وقت فراموشت نمی کنیم، همه آن عشق ها روزی فراموش خواهند شد، گویی که انگار نبوده ای، این خاصیت زمین است، که می چرخد، که فراموشی می آورد، که از یاد رفتن می آورد، آنقدر می چرخد که یاد بگیریم دل نبندیم، که ما هم نیز روزی فراموش خواهیم شد.
تصمیم گرفتم آنقدر کمیاب شوم شاید دلی برایم تنگ شود ، ولی افسوس فراموش شدم !
و عشق هیچگاه فراموش نمی شود مگر 1 بار ؛ آن هم برای همیشه
هر روز صبح
یک تاب خالی را هل میدهم
تا به یاد داشته باشم
آدم ها به بحبوحه که میرسند
دست ها را فراموش میکنند
زیبایی ها را چشم می بیند و مهربانی ها را دل …
چشم فراموش میکند اما دل هرگز …
پس بدان تازمانی که دل زنده است فراموش نخواهی شد !
اما این دفعه برای فراموش کردنت
نه سیگار کشیدم و نه دلتنگی
و این یعنی پایان من و تو
تو ماه را بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا ماه هر شب تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشات کنم
اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجرهها پاک نمیشود
تو
فراموش ترین اتفاقی هستی
که به یاد می آورم هنوز
کمان دار و زره پوشیده در خاک
هزاران جمجمه پوسیده در خاک
منم یک امپراتور فراموش
تمام لشکرم خوابیده در خاک
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی