بیوگرافی «فائزه ملکی نیا» دختر ۲۲ ساله سنندجی + ماجرای به آتش کشیده شدن توسط پدرش

ماجرای قتل فائزه ملکی دختر ۲۲ ساله سنندجی که در اثر سوختگی شدید سوخته بود فاش شد در ادامه همراه ما باشید

حقیقت مرگ فائزه ملکی

فائزه ملکی دختر ۲۲ ساله سنندجی سال گذشته بر اثر سوختگی شدید جانش را از دست داد

هنگامی که او در بیمارستان بود پزشک معالجش عکس هایی از بدن سوخته فائزه منتشر کرد و نوشت :

این دختر ۲۲ ساله به دلیل آنکه دوست پسر داشته و پدرش از این موضوع باخبر شده توسط پدرش با بنزین به آتش کشیده شده است

پس از این شایعات خانواده فائزه علت آتش سوزی را خودسوزی اعلام کردند و پدرش را در این موضوع بی گناه دانستند

قوه قضاییه با ورود به این جریان پرونده را در دست بررسی قرار دادند تا علت حادثه را بفهمند

فعالان اجتماعی شهر سنندج با حضور در مقابل دادگستری خواستار رسیدگی به این پرونده شدند و سرانجام دستور بازجویی از خانواده فائزه را صادر کردند

خواهر بزرگ فائزه حاضر به مصاحبه نبود و خواهر کوچکش از نظر سنی شرایطشو نداشت

مادر فائزه نیز در خانه حضور نداشت و تنها پسری می ماند که میگفتند همان عشق فائزه بوده است

صحبتهای خواستگار فائزه

این پسر جوان که آرمان سید مرادی نام داشت متولد سال ۱۳۷۴ بوده و پس از مرگ فائزه از نظر روحی حال خوشی نداشت او در این باره می‌گوید:

من عاشق فائزه بودم و می خواستم او را خوشبخت کنم زیرا می دانستم فائزه در زندگیش خوشی ندیده.

او درباره مشکلاتی که  سر راه رسیدن شان به هم وجود داشت سخن گفت : فائزه با رفتنش همه زندگی من را هم با خودش برد و دیگر چیزی برایم باقی نگذاشت…

من به خاطر رسیدن به فائزه درس را رها کردم تا شغل خوبی پیدا کنم و بتوانم به خواستگاری بروم برای همین به قشم رفتم

ناگهان شنیدم که فائزه زمانی که ۱۴ سالش هم نشده بود با یک مرد ۴۰ ساله ازدواج کرده است

من بسیار شوکه شده بودم و می دانستم که فائزه راضی به این کار نبوده و این زندگی هم زمان زیادی طول نکشید و آنها از هم جدا شدند

بعد از آن دوباره تلاش کردم تا فائزه را به دست آوردم و مخالفت های پدرم مانع رسیدن ما به هم می شد اما در روزهای پایانی پدرم را راضی کردم تا به خواستگاری برود تا این که آن حادثه تلخ داد

واقعیت ماجرا چه بود؟

آرمان در این باره می گوید: من معتقدم که محال است فائزه دست به خودکشی زده باشد و حرفهایی که درباره

افسردگی او می زنند را باور ندارم. آن هم هنگامی که ما با هم حرف زده بودیم و قرار بود که به خواستگاری اش بروم

و فائزه به من قول داده بود

آرمان که اصلاً حال خوشی نداشت خواستار روشن شدن حقیقت بود

به گفته او فائزه جرات بیرون رفتن از خانه برای درس خواندن را هم نداشت چه برسد به آنکه بتواند بنزین تهیه کند و خودش را بسوزاند..